سارای ناناز من سارای ناناز من ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

سارای ناز من

عید مبارک.............

چه انتظار عجیبی تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی ! عجیب تر آن که چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه کوششی ، نه تلاشی فقط نشسته و گفتیم : خدا کند که بیایی دختر گلم امروز تولد اقا امام زمان (عج) بود.خیلی روز خوبیه . تو رو به امام زمان سپردم انشالله زیر سایه ی اقا همیشه سالم باشی . ...
3 تير 1392

تقدیم به همسر عزیزممممم

همسر عزیزم: وجود نازنین تو بهانه ی زیستن است.تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی.بی نهایت دوستت دارم. من به تو دل دادم و به چشمان تو خندیدم .هدیه ی کوچک من به تو ، قلبی است که همیشه برایت می تپد. روزت مبارک بهترینم                                      دختر کوشولومون هم روز پدر رو بهت تبریک میگه .انشالله همیشه سایه ت بالا سرمون باشه ...
9 خرداد 1392

حس تو

سلام پرنسس من. مامان قربونت بره هر روز که میگذره بیشتر تو رو درون خودم حس میکنم. دیگه تکونات رو تقریبا واضح حس میکنم. اولین بار هفته ی قبل بود حدودا اول اردیبهشت که من دراز کشیده بودم و دستم روی شکمم یهو شما یه لگد نثار مامان جون کردی .خیلی لحظه ی قشنگی بود.قشنگ ترین احساسی بود که تا الان داشتم. از اون روز به بعد هر روز برام تکون میخوری. بعضی روزا بیشتر بعضی روزا کمتر. و من برای همه ی منتظرا دعا میکنم که این لحظات رو تجربه کنن .آمـــــــــــــــــــــین خیلی خیلی دوستت دارم فرشته ی نازم کی باشه بیای بغلم و من شما رو بوسه بارون کنممممممممممممممممم   ...
9 ارديبهشت 1392

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی....

و آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر پدرت باشی و آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر پدرت باشی همیشه کاش که یک سمت ، پدرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم ...
28 فروردين 1392

عیدت مبارک عزیزززززززممممم

سال و مال و فال و حال و اصل و نسل و بخت و تخت بادت اندر شهریاری برقرار و بر دوام سال خرم، فال نیکو، مال وافر، حال خوش، اصل ثابت، نسل باقی، تخت عالی، بخت رام ********سال نو مبارک******** دختر گلم برات ارزوی بهترین ها رو دارم انشالله همیشه سالم باشی
15 فروردين 1392

سال نو مبارک........

سلااااااااااااام دختر قشنگم با تاخیر فراوان سال نو رو بهت تبریک میگم عزیززززززززمممممم انشالله عید بعدی شما توی بغلمی دیگه. انشالله سال خوبی برای همه باشه و خوبیه این سال با تولد تو برای من کامل بشه و اما اتفاقات این چند روز: روز 28 اسفند برای سونوی آنومالی شما رفتم. خیلی باحال بود البته استرس خیلی داشتم ولی بعدش دیگه اروم شدم وزن شما 174 گرم بود و اندازه ی تمام اعضای بدنت رو زده بود. کلی قربون صدقت رفتم عزیزم. بعدشم رفتم پیش دکترم و اونم گفت رشدش خوبه و صدای قشنگ قلبت رو برام گذاشت و من کلی کیف کردم. دیگه روز 29 اسفند هم رفتیم فردوس خونه ی مادر جون و اقا جون. این 13روز خیلی خوش گذشت بهمون.و دیروز بالاخره برگشتیم خونه ی خودم...
15 فروردين 1392

بهشت...

مادرم ميگفت تا مادر نشوی حس آن را نداني .... و چه كودكانه پرسيدم من : كه چرا بهشت زير پاي توست؟ ياد دارم كه چقدر او خنديد سپس او گفت: بهشت هديه اي بود از خدا ... برای  من وقتی تو را در دل داشتم بهشت در دستانم بود و تو در جانم و روزی که تو چشم به جهان گشودی بهشت را با تمام بزرگی بر زمین نهادم و تو را عاشقانه در آغوش کشیدم فرزندم آری برای همین است که می گویند بهشت زیر پای مادران است...
19 اسفند 1391

سونوی ان تی

سلام عشق مامان جات خوبه فدات شم؟؟؟؟؟؟؟ عزیزمی ... از روزی که رفتم سونو و توی مانیتور حرکتات رو دیدم دلم همش برات تنگ میشه. روز شنبه 5  اسفند من و تو و بابایی رفتیم مشهد برای سونوی ان تی، حالا بماند که از استرس تمام بدنم سرد شده بود و حالم خیلی بد بود. ساعت 3ونیم رسیدیم مطب دکتر و رفتیم نوبت گرفتیم من نفر 7بودم .منتظر موندم تا نوبتم بشه حدود 4و15 دقیقه اسممو صدا زدن و من اون لحظه فقط ذکر میگفتم و برا سلامتی شما دعا میکردم. خیلی استرس داشتم.اماده شدم و دکتر دستگاه رو گذاشت .ازش پرسیدم سالمه ؟یه کم مکث کرد و گفت اره صحیح و سالمه کلی هم داره کیف میکنه اون تو بعدشم شما رو نشونم داد وقتی دیدمت قند توی دلم اب شد انگار اون لحظه تموم دنی...
14 اسفند 1391

سونو...

سلام عشق منننننننننننن اول یه معذرت خواهی واسه اینکه چند وقته نتونستم بیام برات بنویسم مامانی تنبلتو ببخش گلم البته یه کمی هم تقصیر شما فسقلیه منه همش از بوها بدت میاد مامان حالش بد میشه . این یکی دو روزم که حسابی سرما خورده بودم همش سرم وصل داشتم.خلاصه وقت نشد برات بنویسم. از سونو بگم که اول چقدر به من و بابا جون استرس وارد کردی وقتی توی 6هفته و 2روز قلبت نمیزد. مامانی کلی گریه کرد. ولی یه هفته بعدش که رفتیم یعنی 2بهمن 91 دوشنبه صبح؛ قلبت مثل گنجشک میزدددددددد قربونت برم اینقدر خوشحال شدم وکلی اشک شوق ریختم. خدای مهربون رو هزاران بار شکر گفتم به خاطر فرشته ای که برای من فرستاد روی زمین. امیدوارم این لحظه های قشنگ نصیب همه ...
9 بهمن 1391