سارای ناناز من سارای ناناز من ، تا این لحظه: 10 سال و 8 ماه و 26 روز سن داره

سارای ناز من

عشقم سلام

خوبی عزیزم؟ ببخشید این چند روز نتونستم برات بنویسم آخه مهمون داشتیم و شاید تا یک هفته یا بیشتر بازم نتونم بیام آخه به خاطر کار باباجونت میخوایم بریم مشهد. عوضش میرم حرم برات دعا میکنم یه عالمه تا صحیح و سالم بیای پیشمون من و بابایی خیلی دوستت داریم عزیزم ...
13 مرداد 1391

دعای روز چهارم ماه مبارک رمضان

بسم الله الرحمن الرحیم اللهمّ قوّنی فیهِ على إقامَةِ أمْرِكَ واذِقْنی فیهِ حَلاوَةَ ذِكْرِكَ وأوْزِعْنی فیهِ لأداءِ شُكْرَكَ بِكَرَمِكَ واحْفَظنی فیهِ بِحِفظْكَ وسِتْرِكَ یـا أبْصَرَ النّاظرین. خدایا نیرومندم نما در آن روز به پا داشتن دستور فرمانت و بچشان در آن شیرینى یادت را و مهیا كن مرا در آنروز راى انجام سپاس‌گذاریت به كـرم خودت نگهدار مرا در این روز به نگاه‌داریت و پرده‌پوشى خودت اى بیناترین بینایان.   خدایا همه رو حاجت روا کن آمـــــــــــــــــــــــــــــــیـــــــــــــــــــــــــــــــــن
3 مرداد 1391

ماه رمضون

سلام مامانی دو روز دیگه ماه رمضون شروع میشه.میخوام توی این ماه عزیز تو رو از خدا بخوام میدونم که تو رو صحیح و سالم بهم میده چون بهش ایمان دارم خدا جونم به حرمت این روزای عزیز ، به حرمت ماه رحمتت، به همه ی منتظرا خبر مامان شدنشونو بده آمـــــــــــــــــــــــــــــــــین
28 تير 1391

مادر

عاقبت در یک شب از شب‌های دور، کودک من پا به دنیا می‌نهد، آن زمان بر من خدای مهربان، نام شور انگیز مادر می‌نهد، آن زمان طفل قشنگم بی‌خیال، در میان بسترش خوابیده است، بوی او چون عطر پاک یاس‌ها، در مشام جان من پیچیده است، آن زمان دیگر وجودم مو به مو، بسته با هستی طفلم می‌شود، آن زمان در هر رگ من جای خون، مهر او در تار و پودم می‌شود، می‌فشارم پیکرش را در برم، گویمش چشمان خود را باز کن، همچو عشق پاک من جاوید باش، در کنارم زندگی‌ آغاز کن، می‌گشاید نور چشمم دیدگان، بوسه‌‌‌ها از مهر بر رویش میزنم، گویمش آهسته‌؛ ای طفل عزیز، می‌پرستم من ترا مادر منم ...
22 تير 1391

خدا آنجا نیست ...

خدا آنجا نیست ... به دنبالش نگرد. خدا در نگاه منتظر کسی است که به دنبال خبری از توست. در قلبی است که برای تو می تپد ... خدا در لبخندی است که با نگاه مهربان تو جانی دوباره می گیرد ... خدا آنجاست ... خدا در خانه ای است که تنهایی در آنجا نیست ، در جمع عزیز ترین هایت است ... خدا در دستی است که به یاری می گیری ... در قلبی است که شاد می کنی ... در لبخندی است که به لب می نشانی ... خدا در دیر و بتکده و مسجد نیست ... لا به لای کتاب های کهنه نیست... این قدر نگرد! گشتنت زمانی است که هدر می دهی ... زمانی که می تواند بهترین ثانیه ها باشد. ...
19 تير 1391

مهرآفرینا!

مهرآفرینا! سجاده ام را به سمت قبله نیاز می گشایم تا ذره ذره وجودم را به معراج نگاهت، پرواز دهم می ایستم به قامت دربرابرت تاعظمتت راسپاس گویم به رکوع می روم تا بزرگی ات را به یاد بیاورم و به سجده می افتم تا بر بندگی ام مهر عشق بزنم… چه آرامش پایان ناپذیری در نگاه توست چه لحظه های مهرافروزی در ذکر یاد ت… پروردگارا! دستان دعایم را به عرش الهیت برسان ،   ...
19 تير 1391