7ماهگی دختر نازم
سارای ناز من اول از همه منو ببخش که اینقدر دیر وبلاگت رو آپ کردم
اخه این مدت خیلی درگیر بودیم.از سر کار رفتن من بگیر تا انتقالی بابا مصطفی .توی این مدت چند تا مسافرت اجباری رفتیم. 12 تا 15 اسفند رفتیم تهران برای کارای انتقالی بابا و مرخصی من . بعدش رفتیم بیرجند و بعد هم من و تو و بابایی رفتیم سیستان و بلوچستان .
خلاصه توی این مدت شما خیلی اذیت شدی و من به خاطر تو خیلی غصه خوردم
از کارای جدیدت بگم که دیگه خودت تنهایی میشینی و وقتی کنار پشتی میذارمت وایمیستی . سینه خیز میری همه جای خونه و همش باید مراقبت باشیم که خرابکاری نکنی و چیزی نذاری دهنت .
وقتی گرسنته میگی نام نام نام و تا وقتی بهت غذا ندیدم این کلمات رو بلند و بلند تر تکرار میکنی .
دَ دَ و بابا و مَ مَ و آتی (آتیش) و دا( دالی ) هم میگی .
و عاشق تبلیغ لوسی هستی
من و بابایی رو هم میزنی و میگی اَتَ
غذاهایی که مخصوص خودت درست میکنم رو دوست نداری .و فقط دوس داری از غذایی بخوری که ما میخوریم .
امروز 5 فروردین 93 داشتیم نهار میخوردیم خاله زهره اب میخورد شما هم نگاش کردی و گفتی آبَ
فدای دخملی زرنگم بشم من.
کنترل قد و وزن 7ماهگی
قد :70
وزن :7400
دور سر 43.5
اینم عکس 7ماهگی شما
بقیه ی عکسا توی ادامه ی مطلب