سارای ناناز من سارای ناناز من ، تا این لحظه: 10 سال و 9 ماه و 8 روز سن داره

سارای ناز من

شمارش معکوس

سلام دختر گلممممممممم خوبی عشق مامان؟ دخترم دیگه شمارش معکوسمون برای دیدن روی ماه شما شروع شده و فقط 10 روز باقی مونده تا شما قدمات رو روی چشمای ما بذاری و  بیای بغلم. خانوم دکتر برای 22مرداد بهم وقت عمل داده. باورت میشه 9 ماه داره تموم میشه؟9ماهی که پر از سختی های شیرین و استرس و.... بود. انشالله این ده روز هم به سلامتی به اخر برسه و به امید خدا شما صحیح و سالم بیای بغلم. این روزا دیگه شکمم مامان برای ما کوچیک شده و میدونم یه کم اذیت میشی.ولی دیگه تحمل کن خانوم کوشولو چیزی نمونده. وقتی لگد میزنی رد پاهای کوچیکت رو شکمم دیده میشه .و من و بابایی کلی با دیدنش ذوق میکنیم. از روی خنده های بابایی میشه فهمید که چقدر عاشق دخملشه...
12 مرداد 1392

عشق کوچک من

نیمه شب است و همه در خواب، من و تو بیداریم و سرمست از با هم بودن و با هم زیستن.. خانه ات، وجود من است. با من گرسنه می شوی،با من سیر می شوی. با من می خوابی و بیدار می شوی. با من از چشیدن طعم ها و دیدن مناظر زیبا، بوییدن عطرهای خوش و لمس حقایق لذت می بری. با هرتکان و جنبش تو بر خود می لرزم و غرق تماشا می شوم.. سراپا چشم می شوم تا دوباره ازین سو به آن سو روان شوی.. دستانم را با عشق بر روی منزلگاه تو می گذارم تا مبادا از حرکتی غافل بمانم.. اکنون من و تو در هم تنیده ایم همچون پیچک سبز بر شاخسار درخت... عشق کوچکم ممنون برای بودنت
7 مرداد 1392

سونوی ماه 8

سلام پرنسس کوچولوی من مامان قربون قد و بالات بره .دیروز بعد از سه ماه رفتم سونو و شما رو دیدم .شما الان 32هفته و 2روز هستی و وزنتون طبق سونوی دیروز 1744 گرم بود. شکر خدا توی سونو همه چی خوب بود و بابایی هم که از هفته ی 8شما رو ندیده بود اومد توی اتاق سونو و شما رو دید کلی هم ذوق کرد از دیدن روی ماهت عصر هم رفتیم پیش دکتر واسه چکاب ماهانه و صدای قشنگ قلب جوجه کوچولومو گوش دادم و هزار بار بیشتر عاشقت شدمممممممممم . انشالله همیشه سالم باشی و به موقع بیای بغلم                              ...
10 تير 1392

عید مبارک.............

چه انتظار عجیبی تو بین منتظران هم عزیز من چه غریبی ! عجیب تر آن که چه آسان نبودنت شده عادت چه بی خیال نشستیم نه کوششی ، نه تلاشی فقط نشسته و گفتیم : خدا کند که بیایی دختر گلم امروز تولد اقا امام زمان (عج) بود.خیلی روز خوبیه . تو رو به امام زمان سپردم انشالله زیر سایه ی اقا همیشه سالم باشی . ...
3 تير 1392

تقدیم به همسر عزیزممممم

همسر عزیزم: وجود نازنین تو بهانه ی زیستن است.تو زیباترین حضور عاشقانه در زندگی من هستی.بی نهایت دوستت دارم. من به تو دل دادم و به چشمان تو خندیدم .هدیه ی کوچک من به تو ، قلبی است که همیشه برایت می تپد. روزت مبارک بهترینم                                      دختر کوشولومون هم روز پدر رو بهت تبریک میگه .انشالله همیشه سایه ت بالا سرمون باشه ...
9 خرداد 1392

حس تو

سلام پرنسس من. مامان قربونت بره هر روز که میگذره بیشتر تو رو درون خودم حس میکنم. دیگه تکونات رو تقریبا واضح حس میکنم. اولین بار هفته ی قبل بود حدودا اول اردیبهشت که من دراز کشیده بودم و دستم روی شکمم یهو شما یه لگد نثار مامان جون کردی .خیلی لحظه ی قشنگی بود.قشنگ ترین احساسی بود که تا الان داشتم. از اون روز به بعد هر روز برام تکون میخوری. بعضی روزا بیشتر بعضی روزا کمتر. و من برای همه ی منتظرا دعا میکنم که این لحظات رو تجربه کنن .آمـــــــــــــــــــــین خیلی خیلی دوستت دارم فرشته ی نازم کی باشه بیای بغلم و من شما رو بوسه بارون کنممممممممممممممممم   ...
9 ارديبهشت 1392

تو آمدی و خدا خواست دخترم باشی....

و آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر پدرت باشی و آمدی و خدا خواست دخترم باشی و بهترین غزل توی دفترم باشی تو آمدی که بخندی ، خدا به من خندید و استخاره زدم ، گفت کوثرم باشی خدا کند که ببینم عروس گلهایی خدا کند که تو باغ صنوبرم باشی خدا کند که پر از عشق مادرت باشی خدا کند که پر از مهر پدرت باشی همیشه کاش که یک سمت ، پدرت باشد تو هم بخندی و در سمت دیگرم باشی تو آمدی که اگر روزگارمان بد بود تو دست کوچک باران باورم ...
28 فروردين 1392