تولد بابایی و
همه ی زندگی من سارای نازم
با نگاه کردن به تو همه ی مشکلات روزمره ی زندگی یادم میره و همیشه شاکر خدای مهربون هستم که فرشته کوچولوی نازنازی رو بهمون داد
دیروز یعنی 14 ابان 92تولد بابایی بود .بابایی 28 ساله شدو من بر عکس هر سال نتونستم بابایی رو سورپرایز کنم چون شما بودی بازار رفتن و خرید کردن تنهایی برام سخت بود.برای همین با خود بابایی رفتم بازار و برای کادوی تولدش براش یه ادکلن خریدم از طرف خودم و شما.و عمو منصور رو هم دعوت کردیم با خاله الهام برای شام اومدن پیشمون و برای ما یه گل خوشکل اوردن. دور هم بودیم شب خوبی بود و خوش گذشت.
راستی چهارمین سالگرد عقدمونم بود و بهترین کادوی ما توی این روز قشنگ وجود شما دختر نازم بود.
دو هفته قبل یعنی اول ابان هم تولد من بود ولی باباجون به علت مشغله ی زیاد یادش نبود .
اشکال نداره.میدونم بابایی چقدر سرش شلوغه و چقدر کار داره.
برای شما و بابایی از خدا سلامتی میخوام.بووووووووس به دختر قشنگم
دیروزم رفتیم برای شما یه لباس خوشکل و یه پاپوش و جوراب خریدیم
اینم عکس شماو بابا مصطفی روز تولد بابایی