دو ماهگی سارا جون
دختر ناز من
فرشته کوچولوی من
از وقتی اومدی زندگیم یه رنگ و بوی دیگه ای گرفته همه چی برام زیبا تر شده .امروز 21 مهر 92 دومین ماه تولد شما هم تموم شد و به سلامتی وارد سومین ماه شدی
دیروز شما رو بردیم مرکز بهداشت و واکسنای دو ماهگیتو زدیم .اول اقای مسئول واکسیناسیون اومد وبهت دو قطره فلج داد اونا رو که خوردی خیلی راحت بلافاصله رفت و با دو تا امپول وارد شد من از اتاق بیرون رفتم و باباجون پیشت بود ولی یه جیغ بلند زدی و گریه کردی دلم کباب شد دختر گلم امپول بعدی رو هم که زد بازم گریه کردی
دیگه اومدم پیشت و یه کم ارومت کردم ولی خیلی درد داشتی ناز من. یه کم بهت شیر دادم و بعد رفتیم توی ماشین ولی تو بازم گریه میکردی خیلی خیلی مظلومانه و از ته دل .الهی مامان بمیره برای گریه هات قشنگم اخه برای سلامتیت لازم بود وگرنه منم دلم نمیومد پاهای کوچولوتو سوراخ کنن و تو درد بکشی کاش میشد امپولا رو جای تو به من میزدن.
دیشب هم یه کمی تب کردی که بهت قطره دادم اروم شدی ولی اخر شب درجه ی تبت از 38 بالا رفت و دیگه از پا شویه گذشته بود .بهت شیاف زدم و تبت اومد پایین شکر خدا و از ساعت 3 شب دیگه تا صبح راحت خوابیدید ولی من و بابایی هر یه ساعت دمای بدن نازت رو اندازه میگرفتیم
الانم کنار من توی گهواره اروم خوابیدی.
20/7/92
قد :60 سانتی متر
وزن:5150
دور سر 38.5
من فدای قد و بالات برم عشقم
اینم عکس شما توی ساعت 8و34 دقیقه امروز یعنی 21 مهر.ببخش عکس بهتر نگرفتم اخه یهو از خواب بیدار شدم و دیدم دیر شده و وقت نشد لباستو عوض کنم.بووووووووووس به لپای دختر ماهم