کارهای جدید دخملم

سارا کوچولوی شیرین من. روز به روز داری بزرگ میشی و من غرق در لذت با تو بودن.

الان دیگه هر دو تا دستت رو کشف کردی و نگاهشون میکنی و توی هم قلاب میکنیشون و بعدش میذاری دهنت. یه روز که دستت تا مچ توی دهنت بود و من و بابایی کلی بهت خندیدیم.

روز 5شنبه 30 آبان 92 که من برات ترانه های کودکانه رو گذاشته بودم. و تو روی پام بودی عروسکی که داشت ترانه رو میخوند و دیدی و براش صدا در میاوردی طوری که انگار داری باهاش حرف میزنی صدایی مثل اووووووو اووووووووو

از اون روز هر وقت  عروسکات رو میبینی یا چیزی که عروسکی باشه یا برنامه ی کودک . به همشون این عکس العمل رو نشون میدی. وقتی اینطوری حرف میزنی میخوام قورتت بدمممممم بس که شیرین و ناز میشی.

البته اقو و قان و قون و اوو رو از قبل میگفتی ولی اینطوری به چیزای خاص نه.

من و بابایی هم که باهات حرف میزنیم همش میخندی وقتی شیر میخوری ممه  رو با دو تا دستت میگیری و به من خیره میشی بعد که مامان رو خوب برانداز کردی چشات میچرخه این طرف اون طرف.

وقتی دور خونه راه میبرمت هم تمام وسیله های خونه رو با دقت نگاه میکنی اگه زود رد بشم سرت رو برمیگردونی تا کامل ببینیش.

چند بار توی روروک گذاشتمت ولی زمانش خیلی کوتاه بود ظاهرا که خوشت اومد.

عاشق حموم کردن هستی توی حموم خیلی خوش میگذره بهت .

یه چیز دیگه هم اینکه روی پام که میذارمت سرت رو میاری بالا مثل اینکه میخوای از جات بلند بشی.

دیروز وقتی به شکم گذاشته بودمت رفتم توی اشپزخونه و سریع برگشتم دیدم خودت چرخیده بودی و به پشت شده بودی.

امروزم روی تخت به شکم گذاشتمت و تو با جون و دل تلاش میکردی که به جلو بری و یه ذره هم رفتی .

مامان فدای تو بشههههههههههههه

خیلی دوستت دارم پرنسس کوچولوی من

اینم یه عکس از قبل حموم دخملم که بدنت رو با روغن زیتون چرب کرده بودم